کد مطلب:187907 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:322

کاشف اسرار


ای صبا آمدی از راه، دگر بار بگو

چه خبر داری از آن طره ی طرار بگو



تا كه در سلسله ماند دل دیوانه من

تو به افسون دل از غمزه ی دلدار بگو



گفته بودم كه مگو هیچ به اغیار از یار

حال كو گشته مرا یار به اغیار بگو



ای صبا آنچه كه بلبل به هواخواهی گل

كرده در سلك غزل قافیه با خار بگو



من كه ای یار ندیدم چو تو خوبی در حسن

گر تو خود دیده ای از من مكن انكار بگو



پیشت آئینه نهم تا نگرم چون تو یكی

هست آیا چو تو، خود آینه بردار بگو



من كه در عشق تو رسوا شده ام باكی نیست

پرده بردار بگو جار بزن جار بگو



دل من مرده حرفی است ز لعل لب تو

مرده ام زنده كن آخر بگو ای یار بگو



بلبل طبع من ای نغمه سرای گلها

چون كنی وصف گل از پنج و سه و چار بگو



خاصه در وصف امامی كه بود باقر علم

مطلعی تازه از آن مطلع انوار بگو



از محمد خلف سید ابرار بگو

از امامی كه بود كاشف اسرار بگو



از همانی كه همین كاشف اسرار نبود

بلكه اسرار ازو گشت پدیدار بگو



از شكافنده هر علم و زداینده ی جهل

از گرانبارترین قلزم زخار بگو



علم را دایره ی نقطه پرگار وی است

تو در این دایره زان نقطه پرگار بگو



سخنانش همه آویزه ی جان نقد روان

از لآلی لب لعل در ربار بگو



ای مطهر به تغزل چو سخن ساز كنی

همه در منقبت عترت اطهار بگو



سید فضل الله مطهری بیدگلی (مطهر)



[ صفحه 445]